[فعل]

to piggyback

/ˈpɪgiˌbæk/
فعل گذرا
[گذشته: piggybacked] [گذشته: piggybacked] [گذشته کامل: piggybacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کول کردن قلمدوش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کولی دادن کول کردن
  • 1.Father was piggybacking his son on his shoulder.
    1. پدر داشت کودکش را قلمدوش روی شانه اش حمل می کرد.
توضیح درباره اصطلاح piggyback
واژه pig در این اصطلاح هیچ ربطی به "خوک" ندارد. این اصطلاح از زمان انگلیسی کهن از واژه های "pick-apack" و "pick-a-back" و "pig-aback" درست شده و در طول زمان همچنان تغییر کرده و تبدیل به piggyback شده است.
[اسم]

piggyback

/ˈpɪgiˌbæk/
قابل شمارش

2 کولی قلمدوش

معادل ها در دیکشنری فارسی: کولی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان