Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انباشته شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pile up
/paɪl ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: piled up]
[گذشته: piled up]
[گذشته کامل: piled up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انباشته شدن
روی هم انبار شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده کردن
خرمن کردن
نشستن
مترادف و متضاد
accumulate
1.My work's really starting to pile up.
1. کار من واقعاً دارد روی هم انبار میشود.
2.The requests piled up while she was away.
2. وقتی او نبود درخواستها روی هم انباشته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pile
pilchard
piked whale
pike
pika
pilgrim
pilgrim's journey
pilgrimage
pill
pillar
کلمات نزدیک
pile driver
pile
pilchard
pilates
pilaf
pile-up
piles
pilfer
pilfering
pilgrim
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان