[اسم]

pinnacle

/ˈpɪnəkl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اوج منتهی درجه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تارک
مترادف و متضاد climax culmination
  • 1.Formula One is the pinnacle of motor racing.
    1. فرمول یک منتهی درجه مسابقات اتومبیل‌رانی است.
  • 2.She is at the pinnacle of her profession.
    2. او در اوج حرفه خود است.

2 پاپیل (معماری)

  • 1.We could just make out the pinnacles of the cathedral in the distance.
    1. ما تنها می‌توانستیم پاپیل‌های کلیسای جامع را در دوردست تشخیص دهیم.
توضیح درباره واژه pinnacle
در سبک معماری گوتیک به برجستگی‌های مثلثی‌شکل که روی ستون‌هایی قرار می‌گیرد و در سقف یا اطراف ساختمان کاشته می‌شود، pinnacle یا پاپیل یا قبه پشتبند می‌گویند.

3 قله کوه نوک کوه

مترادف و متضاد peak
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان