Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با دقت مشخص کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pinpoint
/ˈpɪnˌpɔɪnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pinpointed]
[گذشته: pinpointed]
[گذشته کامل: pinpointed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با دقت مشخص کردن
با دقت معین کردن، با دقت اشاره کردن، خاطر نشان کردن
1.He pinpointed that we need a new a system.
1. او خاطر نشان کرد که ما به یک سیستم جدید نیاز داریم.
2.pinpoint the cause of the trouble.
2. با دقت علت آن مشکل را مشخص کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
pinnacle
pinky
pinko
pinkie
pink slip
pins and needles
pinstripe
pinstripe suit
pint
pinto bean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان