اسم place در مفهوم "مکان"، "محل" و "جا" بهطور کلی به هر جا و مکانی (شهر، خانه و ساختمان و ...) میتواند اشاره داشته باشد. مثال:
".I can't be in two places at once" (من نمیتوانم در یک زمان در دو جا باشم.)
"?Are your documents in a safe place" (آیا مدارکت در جای امنی هستند؟)
".This looks like a nice place for a picnic" (اینجا محل خوبی برای پیکنیک به نظر میرسد.)
- اشاره به جایی بهخصوص. مثال:
"places of worship" (مکانهای عبادت)
"eating places" (مکانهای غذا خوردن [غذاخوری])
- اشاره به قسمت بهخصوصی از بدن انسان. مثال:
".He broke his arm in three places" (دست او از سه جا شکست.)
2
خانه
informal
مترادف و متضاد
apartment
home
house
at one's place
در خانه کسی
We'll have the meeting at my place.
جلسه را در خانه من برگزار میکنیم.
to buy/sell a place
خانه خریدن/فروختن
They just bought a place in Florida.
آنها بهتازگی در فلوریدا خانه خریدند.
کاربرد اسم place به معنای خانه
اسم place در مفهوم "خانه" به جایی که فردی در آن زندگی میکند، اشاره دارد. اسم place در این مفهوم، کاربردی عامیانه و غیررسمی دارد و معمولا بهصورت مفرد بهکار میرود. مثال:
".They just bought a place in Florida" (آنها به تازگی در فلوریدا خانه خریدند.)
".We'll have the meeting at my place" (جلسه را در خانه من برگزار میکنیم.)
3
ظرفیت
جای خالی
مترادف و متضاد
position
vacancy
1.There are very few places left on the course.
1.
تنها چند جای خالی در این دوره [کلاس] باقی مانده است.
to offer somebody a place at somewhere
به کسی در جایی ظرفیت خالی (ارائه) دادن
She's been offered a place at Bath to study Business.
به او یک ظرفیت در "بث" دادهاند تا (رشته) بازرگانی بخواند.
کاربرد اسم place به معنای ظرفیت و جای خالی
اسم place در مفهوم " ظرفیت" و "جای خالی" به معنای فرصتی برای شرکت در کلاسی (درس یا واحد) بهخصوص در مدرسه و دانشگاه و یا بهطور کلی ثبتنام در یک مدرسه و دانشگاه است و در واقع به ظرفیت یک کلاس، مدرسه و دانشگاه اشاره دارد. مثال:
".She's been offered a place at Bath to study Business" (به او یک ظرفیت در "بث" دادهاند تا (رشته) بازرگانی بخواند.)
4
مقام (مسابقه)
جایگاه
1.Alice finished in second place.
1.
"آلیس" با کسب مقام دوم مسابقه را به پایان رساند ["آلیس" دوم شد].
1.
His resignation placed us in a difficult position.
1.
استعفای او ما را در موقعیت دشواری قرار داد.
2.
I would place her among the top five tennis players in the world.
2.
من او را در بین پنج تنیسباز برتر جهان قرار میدهم.
3.
One stupid action has placed us all at risk.
3.
یک عمل احمقانه، همه ما را در موقعیتی خطرناک قرار داده است.
9
قائل بودن
to place something (on something/doing something)
چیز زیادی (برای چیزی/انجام کاری) قائل بودن
1.
Great emphasis is placed on education.
1.
تاکید زیادی بر آموزش (قائل) شده است.
2.
They place a high value on punctuality.
2.
آنها ارزش بالایی برای وقتشناسی قائل هستند.
کاربرد فعل place
فعل place در این کاربرد به معنای بیان کردن و ابراز عقیده و نظر کسی درباره چیزی/کسی است و در زبان فارسی با توجه به اسمی که بعد از آن میآید میتواند با معادلهای دیگری ترجمه شود.