Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شاکی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
plaintiff
/ˈpleɪntɪf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شاکی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خواهان
دادخواه
شاکی
مدعی
مترادف و متضاد
complainant
1.The plaintiff must prove that the defendant was negligent.
1. شاکی باید ثابت کند که متهم اهمال کاری کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
plainness
plainly
plainclothes
plain sailing
plain flour
plaintive
plait
plan
plan on
plan the menu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان