Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گاو آهن
2 . شخم زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
plow
/plaʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گاو آهن
خیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیش
گاوآهن
[فعل]
to plow
/plaʊ/
فعل گذرا
[گذشته: plowed]
[گذشته: plowed]
[گذشته کامل: plowed]
صرف فعل
2
شخم زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شخم زدن
1.The farmer plowed his fields.
1. کشاورز مزارعش را شخم زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
plover
ploughman's lunch
ploughland
plot
plop
plowland
pluck
plug
plug away
plug in
کلمات نزدیک
plover
ploughman’s lunch
plough on
plough into
plough
plow back
plow up
plowman
plowshare
ploy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان