[فعل]

to pluck

/plʌk/
فعل گذرا
[گذشته: plucked] [گذشته: plucked] [گذشته کامل: plucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برداشتن (مو با موچین) کندن (تار مو)

  • 1.She plucked her eyebrows.
    1. او ابروهایش را (با موچین) برداشت.

2 کشیدن (چیزی از دست کسی) قاپیدن

  • 1.He plucked the letter from her hands.
    1. او نامه را از دست‌های او کشید.

3 چیدن (مو، پر)

معادل ها در دیکشنری فارسی: چیدن
  • 1.We need to pluck the chicken.
    1. ما باید پرهای مرغ را بچینیم.
[اسم]

pluck

/plʌk/
غیرقابل شمارش

4 دل و جرات شجاعت، شهامت

informal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان