[فعل]

to plug

/plʌɡ/
فعل گذرا
[گذشته: plugged] [گذشته: plugged] [گذشته کامل: plugged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تبلیغ کردن

مترادف و متضاد promote publicize
  • 1.She came on the show to plug her latest album.
    1. او به برنامه آمد که آخرین آلبومش را تبلیغ کند.

2 مسدود کردن درپوش گذاشتن

مترادف و متضاد close off seal stop stop up
  • 1.He plugged the hole in the pipe with an old rag.
    1. او سوراخ در لوله را با تکه پاره‌ای کهنه مسدود کرد.
[اسم]

plug

/plʌɡ/
قابل شمارش

3 دوشاخه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دوشاخه
  • 1.If a plug is broken, it can be dangerous.
    1. اگر دوشاخه خراب باشد می‌تواند خطرناک باشد.

4 درپوش مجرابند

مترادف و متضاد stopper
  • 1.He pulled out the plug and the water drained out of the sink.
    1. او درپوش را بیرون کشید و آب ظرفشویی تخلیه شد.

5 پریز (برق)

مترادف و متضاد socket

6 شمع (خودرو و ...)

مترادف و متضاد spark plug
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان