[فعل]

to plunge

/plʌndʒ/
فعل ناگذر
[گذشته: plunged] [گذشته: plunged] [گذشته کامل: plunged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سقوط کردن پایین آمدن (ناگهانی و شدید)، کاهش یافتن

  • 1.Temperatures plunged below zero.
    1. دما به زیر صفر (پایین) آمده‌است.
  • 2.This year profits plunged by 40%.
    2. سود امسال تا 40% کاهش یافت.

2 شیرجه زدن پریدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شیرجه رفتن شیرجه زدن
  • 1.She plunged into the pool.
    1. او به داخل استخر شیرجه زد.

3 فرو بردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: غوطه خوردن فرو بردن
  • 1.I plunged my hand into the water.
    1. من دستم را درون آب فرو بردم.
[اسم]

plunge

/plʌndʒ/
قابل شمارش

4 شیرجه (داخل آب) پرش

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان