[اسم]

politician

/ˌpɑl.əˈtɪʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سیاستمدار

معادل ها در دیکشنری فارسی: رجل سیاسی سیاست‌باز سیاست‌مدار
مترادف و متضاد legislator Member of Parliament MP
  • 1.Churchill was a distinguished politician.
    1. "چرچیل" سیاستمداری سرشناس بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان