Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سیاست
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
politics
/ˈpɑl.əˌtɪks/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سیاست
علم سیاست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیاست
علوم سیاسی
مترادف و متضاد
government
political science
1.He has little interest in local politics.
1. او علاقه کمی به سیاست محلی دارد.
2.She's planning to retire from politics next year.
2. او قصد دارد که سال بعد از سیاست کناره گیری کند [بازنشسته شود].
تصاویر
کلمات نزدیک
politician
politically correct
politically
political unrest
political suicide
polity
polka
polka dot
poll
poll tax
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان