[فعل]

to possess

/pəˈzes/
فعل گذرا
[گذشته: possessed] [گذشته: possessed] [گذشته کامل: possessed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 داشتن مالک بودن، دارا بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: داشتن صاحب بودن مالک بودن
  • 1.He was found guilty of possessing an illegal weapon.
    1. او به خاطر داشتن سلاح غیرقانونی گناهکار شناخته شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان