[اسم]

possession

/pəˈzeʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دارایی اموال

معادل ها در دیکشنری فارسی: دارایی ملک
مترادف و متضاد belongings
  • 1.His whole possessions went to charity.
    1. تمام اموال او به خیریه واگذار شد.
somebody's personal possessions
دارایی‌های شخصی یک فرد
  • Please remember to take all your personal possessions with you when you leave the aircraft.
    لطفا به خاطر داشته باشید که تمام اموال شخصی خود را زمانی که هواپیما را ترک می‌کنید با خود ببرید.

2 تصاحب داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصاحب تملک مالکیت
in somebody’s possession
در تصاحب کسی
  • The house has been in the family’s possession since the 1500s.
    خانه از سال 1500 در تصاحب آن خانواده بوده است.
possession of something
داشتن چیزی
  • The possession of drugs is a crime.
    داشتن مواد مخدر جرم است.
to come into somebody's possession
کسی صاحب چیزی شدن
  • On her father's death, she came into possession of a vast fortune.
    بعد از مرگ پدرش، او صاحب یک ثروت عظیم شد.
to have something in your possession
چیزی را در تصاحب خود داشتن
  • My father had in his possession a letter written by Winston Churchill.
    پدرم نامه‌ای نوشته‌شده توسط وینستون چرچیل را در تصاحب داشت.
to take possession of something
چیزی را تصاحب کردن/مالک چیزی بودن
  • At 21, he was entitled to take possession of the property.
    در سن 21 سالگی، او حق داشت زمین را تصاحب کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان