[اسم]

poster

/ˈpoʊ.stər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پوستر

معادل ها در دیکشنری فارسی: آفیش پوستر
مترادف و متضاد advertisement bill notice placard
  • 1.The children put up posters on the classroom walls.
    1. دانش آموزان پوسترهایی به دیوار کلاس نصب کردند.
  • 2.We noticed a poster advertising a circus.
    2. ما پوستر تبلیغات یک سیرک را مشاهده کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان