[صفت]

primary

/ˈpraɪˌmɛri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more primary] [حالت عالی: most primary]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اصلی اولیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اصلی اولیه
  • 1.The money I earn is extra, my husband's job is our primary source of income.
    1. پولی که من در می‌آورم اضافی است، شغل همسرم منبع اصلی درآمد ما است.
  • 2.The Red Cross's primary concern is to preserve and protect human life.
    2. هدف اولیه صلیب سرخ حفظ و نگهداری از زندگی انسان‌هاست.

2 ابتدایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابتدایی بدوی اولیه
primary teachers
معلمان ابتدایی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان