[اسم]

principal

/ˈprɪn.sə.pəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مدیر مدرسه

معادل ها در دیکشنری فارسی: مدیر مدرسه
مترادف و متضاد dean head teacher headmaster
  • 1.She is the principal of Northside Elementary School.
    1. او مدیر مدرسه ی ابتدایی "نورث ساید" است.
  • 2.The school board has hired a new principal for the high school.
    2. هیئت امنای مدرسه مدیر جدیدی برای دبیرستان استخدام کردند.

2 اصل سرمایه اصل وام

معادل ها در دیکشنری فارسی: اصل وام
مترادف و متضاد capital sum
[صفت]

principal

/ˈprɪn.sə.pəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more principal] [حالت عالی: most principal]

3 اصلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اصلی عمده
مترادف و متضاد chief key main primary
  • 1.He's a principal dancer with the Houston Ballet.
    1. او رقاص اصلی "باله هیوستون" است.
  • 2.That was my principal reason for leaving her.
    2. آن، دلیل اصلی من برای ترک او بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان