Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
promoter
/prəˈmoʊtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بانی
برگزارکننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مروج
1.The boxing promoter expects a full house when the World Champion defends his title.
1. بانی مسابقات بوکس انتظار دارد که موقع مسابقه دادن قهرمان جهان سالن پر شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
promote
promontory
promissory note
promising start
promising
promotion
promotional
prompt
prompt reply
prompter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان