Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهبود بخشیدن
2 . تبلیغ کردن
3 . ترفیع دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to promote
/prəˈmoʊt/
فعل گذرا
[گذشته: promoted]
[گذشته: promoted]
[گذشته کامل: promoted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهبود بخشیدن
ترقی دادن، ترویج دادن، افزایش دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تبلیغ کردن
ترفیع دادن
ترویج کردن
مترادف و متضاد
advance
encourage
impede
obstruct
to promote something
به چیزی بهبود بخشیدن [چیزی را افزایش، ترویج یا ترقی دادن]
1. Several bankers invested an enormous sum of money to promote the idea.
1. چندین بانکدار، مقدار زیادی پول برای ترویج آن ایده سرمایهگذاری کردند.
2. The campaign promoted awareness of environmental issues.
2. آن پویش، آگاهی از معضلات زیستمحیطی را ترویج داد.
3. These policies should promote economic growth.
3. این سیاستها باید رشد اقتصادی را افزایش [ترقی] دهند.
2
تبلیغ کردن
مترادف و متضاد
advertise
market
publicize
sell
to promote something
چیزی را تبلیغ کردن
1. She’s in London to promote her new book.
1. او برای تبلیغ کردن کتاب جدیدش در لندن است.
2. The band is promoting their new album.
2. گروه دارد آلبوم جدیدش را تبلیغ میکند.
to promote something as something
از چیزی بهعنوان چیزی تبلیغ کردن
The area is being promoted as a tourist destination.
از این منطقه دارد بهعنوان یک مقصد گردشگری تبلیغ میشود.
3
ترفیع دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارتقا دادن
مترادف و متضاد
advance
give promotion to
upgrade
demote
to be promoted (from something) (to something)
(از چیزی) (به چیزی) ترفیع داده شدن
1. He has been promoted to sergeant.
1. به گروهبان ترفیع داده شدهاست.
2. Helen was promoted to senior manager.
2. "هلن" به مدیر ارشد ترفیع داده شد.
3. She worked hard and was soon promoted.
3. او سخت کار کرد و زود به او ترفیع داده شد.
to promote somebody
کسی را [به کسی] ترفیع دادن
She refused to promote Colin above the low rank of "legal adviser".
او از ترفیع دادن "کالین" (به جایگاهی) بالاتر از جایگاه پایین "مشاور حقوقی" امتناع کرد.
to be promoted (from something) to something
(از چیزی) به چیزی صعود کردن (تیم ورزشی)
They were promoted to the First Division last season.
آنها فصل گذشته به لیگ برتر صعود کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
promontory
promissory note
promising start
promising
promise
promoter
promotion
promotional
prompt
prompt reply
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان