[اسم]

propriety

/prəˈpraɪəti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ادب نزاکت

  • 1.She was careful always to behave with propriety.
    1. او همیشه مراقب بود که با ادب و نزاکت رفتار کند.
  • 2.They'd invited us to dinner so we thought we'd better observe the proprieties and invite them back.
    2. آن‌ها ما را به شام دعوت کرده بودند، برای همین ما هم فکر کردیم که بهتر است آداب را رعایت کنیم و دعوتشان کنیم.

2 صحت

3 شایستگی پسندیدگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: شایستگی لیاقت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان