Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اثبات کردن
2 . از آب درآمدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to prove
/pruv/
فعل گذرا
[گذشته: proved]
[گذشته: proved]
[گذشته کامل: proved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اثبات کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به اثبات رساندن
ثابت کردن
مترادف و متضاد
demonstrate
show
disprove
to prove something
چیزی را اثبات کردن
1. That theory was never proven.
1. آن نظریه هرگز اثبات نشد.
2. They proved his innocence.
2. آنها بیگناهی او را اثبات کردند.
to prove something to somebody
چیزی را به کسی اثبات کردن
Just give me a chance and I'll prove it to you.
فقط یک فرصت به من بده تا من به تو اثبات کنم.
to prove that…
اثبات کردن اینکه...
1. Can you prove that you weren't there?
1. میتوانی اثبات کنی که آنجا نبودی؟
2. This proves that I was right.
2. این اثبات میکند که حق با من بود.
to prove somebody/something + adj/noun
کسی/چیزی را (به حالتی) اثبات کردن
1. In this country, you are innocent until proved guilty.
1. در این کشور، شما بیگناهید تا وقتی بیگناهی شما اثبات شود.
2. She was determined to prove everyone wrong.
2. او مصمم بود اثبات کند همه اشتباه میکنند.
to prove somebody/something to be/have something
اثبات کردن کسی/چیزی به گونهای بودن
You've just proved yourself to be a liar.
تو فقط اثبات کردی که یک دروغگو هستی.
to prove what/how…
اثبات کردن آنچه/چطور و...
This just proves what I have been saying for some time.
این فقط آنچه این مدت داشتم میگفتم را اثبات میکند.
2
از آب درآمدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از آب درآمدن
مترادف و متضاد
turn out
to prove something
چیزی از آب درآمدن
The operation proved a complete success.
عملیات یک موفقیت کامل از آب درآمد.
to prove to be something
به نوعی از آب درآمدن
The new treatment has proved to be very effective.
روش درمانی جدید بسیار اثرگذار از آب درآمدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
proudly
proud
protractor
protest
protein
provide
province
provocative
provocatively
prowler
کلمات نزدیک
provable
proudly
proud
protégé
protuberant
prove a point
prove one's innocence
proven
proverb
proverbial
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان