Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرسه زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to prowl
/praʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: prowled]
[گذشته: prowled]
[گذشته کامل: prowled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرسه زدن
دزدکی رفتن
1.A man was seen prowling around outside the factory just before the fire started.
1. درست قبل از شروع شدن آتشسوزی، یک مرد در بیرون کارخانه در حال پرسه زدن دیده شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
prowess
prow
provoke
provocatively
provocative
prowler
proximity
proxy
proxy vote
prozac
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان