Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیدرپی مشت زدن
2 . شدیداً انتقاد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pummel
/ˈpʌml/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pummeled]
[گذشته: pummeled]
[گذشته کامل: pummeled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیدرپی مشت زدن
پیدرپی با مشت کوبیدن
1.He pummeled the pillow with his fists.
1. او با مشت به بالشش کوبید.
2
شدیداً انتقاد کردن
کوبیدن (مجازی)
informal
1.She pummeled her opponents.
1. او شدیداً از رقبایش انتقاد کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pumice
puma
pulverize
pulses
pulse
pump
pump up
pumpernickel
pumping
pumpkin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان