[اسم]

pump

/pʌmp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کفش پاشنه‌دار زنانه کفش بدون بند زنانه

مترادف و متضاد court shoe

2 پمپ تلمبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پمپ تلمبه
  • 1.Can I borrow your bicycle pump?
    1. می توانم تلمبه دوچرخه‌ات را قرض بگیرم؟
a gas pump
پمپ گاز
a water pump
پمپ آب
[فعل]

to pump

/pʌmp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pumped] [گذشته: pumped] [گذشته کامل: pumped]

3 پمپاژ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تلمبه زدن
مترادف و متضاد drive force push send deflate
  • 1.The heart pumps blood around the body.
    1. قلب، خون را به تمام بدن پمپاژ می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان