Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کفش پاشنهدار زنانه
2 . پمپ
3 . پمپاژ کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
pump
/pʌmp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کفش پاشنهدار زنانه
کفش بدون بند زنانه
مترادف و متضاد
court shoe
2
پمپ
تلمبه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پمپ
تلمبه
1.Can I borrow your bicycle pump?
1. می توانم تلمبه دوچرخهات را قرض بگیرم؟
a gas pump
پمپ گاز
a water pump
پمپ آب
[فعل]
to pump
/pʌmp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pumped]
[گذشته: pumped]
[گذشته کامل: pumped]
صرف فعل
3
پمپاژ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلمبه زدن
مترادف و متضاد
drive
force
push
send
deflate
1.The heart pumps blood around the body.
1. قلب، خون را به تمام بدن پمپاژ میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pummel
pumice
puma
pulverize
pulses
pump up
pumpernickel
pumping
pumpkin
pun
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان