[صفت]

punishing

/ˈpʌnɪʃɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more punishing] [حالت عالی: most punishing]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طاقت‌فرسا دشوار، خسته‌کننده

  • 1.The President has a punishing schedule for the next six months.
    1. رئیس‌جمهور برای شش ماه بعد برنامه بسیار خسته‌کننده‌ای دارد.

2 شدید

  • 1.The recession was having a punishing effect on our business.
    1. رکود، تأثیر شدیدی روی کسب‌وکار ما داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان