[اسم]

punishment

/ˈpʌnɪʃmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
  • 1.He was sent to his room as a punishment.
    1. او به‌عنوان تنبیه به اتاقش فرستاده شد.
  • 2.The punishment should fit the crime.
    2. مجازات باید با جرم هم‌خوانی داشته باشد.
  • 3.What is the punishment for murder?
    3. مجازات قتل چیست؟
to inflict punishment
مجازات کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان