[فعل]

to put away

/pʊt əˈweɪ/
فعل گذرا
[گذشته: put away] [گذشته: put away] [گذشته کامل: put away]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چیزی را سر جایش گذاشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کنار گذاشتن
مترادف و متضاد put back return to its place
to put something away
چیزی را سر جایش گذاشتن
  • Put your toys away right now.
    همین الان اسباب‌بازی‌هایت را سر جایشان بگذار.

2 خوردن/نوشیدن (به‌طور سیری‌ناپذیر)

informal
مترادف و متضاد consume devour drink eat
to put something away
چیزی را خوردن/نوشیدن
  • He must have put away a bottle of wine last night.
    او دیشب حتماً یک بطری شراب نوشیده بود.

3 پس‌انداز کردن کنار گذاشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پس‌انداز کردن
مترادف و متضاد put aside save
to put something away
چیزی پس‌انداز کردن
  • She has a few thousand dollars put away for her retirement.
    او چندین هزار دلار برای (دوران) بازنشستگی‌اش پس‌انداز کرده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان