Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چیزی را سر جایش گذاشتن
2 . خوردن/نوشیدن (بهطور سیریناپذیر)
3 . پسانداز کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to put away
/pʊt əˈweɪ/
فعل گذرا
[گذشته: put away]
[گذشته: put away]
[گذشته کامل: put away]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چیزی را سر جایش گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کنار گذاشتن
مترادف و متضاد
put back
return to its place
to put something away
چیزی را سر جایش گذاشتن
Put your toys away right now.
همین الان اسباببازیهایت را سر جایشان بگذار.
2
خوردن/نوشیدن (بهطور سیریناپذیر)
informal
مترادف و متضاد
consume
devour
drink
eat
to put something away
چیزی را خوردن/نوشیدن
He must have put away a bottle of wine last night.
او دیشب حتماً یک بطری شراب نوشیده بود.
3
پسانداز کردن
کنار گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پسانداز کردن
مترادف و متضاد
put aside
save
to put something away
چیزی پسانداز کردن
She has a few thousand dollars put away for her retirement.
او چندین هزار دلار برای (دوران) بازنشستگیاش پسانداز کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
put aside
put an end to
don't put all your eggs in one basket
put a sock in it
put a stop to something
put back
put by
put down
put emphasis on
put forth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان