Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باتلاق
2 . باتلاق (اصطلاحی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
quagmire
/ˈkwæɡmaɪər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باتلاق
مرداب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باتلاق
مترادف و متضاد
bog
marsh
swamp
1.His foot got stuck in the quagmire.
1. پای او در باتلاق گیر کرد.
2
باتلاق (اصطلاحی)
گرفتاری (شدید)، تنگنا، مضیقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منجلاب
مترادف و متضاد
difficulty
mess
morass
a legal quagmire
یک باتلاق [گرفتاری] حقوقی
تصاویر
کلمات نزدیک
quads
quadruplets
quadruple
quadruped
quadriplegic
quail
quaint
quaint shop
quake
quake in one's boots
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان