Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ترسیدن
2 . بلدرچین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to quail
/kweɪl/
فعل ناگذر
[گذشته: quailed]
[گذشته: quailed]
[گذشته کامل: quailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترسیدن
خود را باختن، به خود لرزیدن
مترادف و متضاد
cower
waver
1.The defendant quailed when the judge entered the room to announce the sentence.
1. وقتی که قاضی وارد اتاق شد که حکم را اعلام کند، آن متهم ترسید.
[اسم]
quail
/kweɪl/
قابل شمارش
2
بلدرچین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بلدرچین
کرک
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
quaggy
quaff
quadruplet
quadrupedal
quadruped
quake
qualified
quality
quandary
quantum leap
کلمات نزدیک
quagmire
quads
quadruplets
quadruple
quadruped
quaint
quaint shop
quake
quake in one's boots
quaker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان