[فعل]

to quail

/kweɪl/
فعل ناگذر
[گذشته: quailed] [گذشته: quailed] [گذشته کامل: quailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترسیدن خود را باختن، به خود لرزیدن

مترادف و متضاد cower waver
  • 1.The defendant quailed when the judge entered the room to announce the sentence.
    1. وقتی که قاضی وارد اتاق شد که حکم را اعلام کند، آن متهم ترسید.
[اسم]

quail

/kweɪl/
قابل شمارش

2 بلدرچین

معادل ها در دیکشنری فارسی: بلدرچین کرک
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان