[اسم]

radar

/ˈreɪdɑːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رادار ردیاب

معادل ها در دیکشنری فارسی: رادار
  • 1.They located the ship by radar.
    1. آنها توسط ردیاب موقعیت کشتی را پیدا کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان