Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . یورش کردن
2 . ناگهانی وارد شدن و جایی را گشتن (پلیس)
3 . حمله غافلگیرانه (پلیس و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to raid
/reɪd/
فعل گذرا
[گذشته: raided]
[گذشته: raided]
[گذشته کامل: raided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
یورش کردن
دستبرد زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یورش بردن
مترادف و متضاد
plunder
ransack
1.A gang raided a jewelry store last night.
1. یک گروه تبهکار، دیشب به یک جواهرفروشی دستبرد زد.
2
ناگهانی وارد شدن و جایی را گشتن (پلیس)
1.Police found weapons when they raided his home.
1. پلیس وقتی ناگهانی خانه او را گشت، اسلحه پیدا کرد.
[اسم]
raid
/reɪd/
قابل شمارش
3
حمله غافلگیرانه (پلیس و ...)
یورش، شبیخون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حمله
یورش
هجوم
هجمه
شبیخون
ایلغار
1.They were arrested during a dawn raid.
1. آنها طی یک حمله غافلگیرانه پلیس دستگیر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ragout
raglan sleeve
raglan
ragged
rage
rail
railroad
railroad station
railroad ticket
railroad tie
کلمات نزدیک
ragtime
rags
ragout
raging
ragged
raid the fridge
raider
rail
railcard
railhead
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان