[فعل]

to raid

/reɪd/
فعل گذرا
[گذشته: raided] [گذشته: raided] [گذشته کامل: raided]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یورش کردن دستبرد زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: یورش بردن
مترادف و متضاد plunder ransack
  • 1.A gang raided a jewelry store last night.
    1. یک گروه تبهکار، دیشب به یک جواهرفروشی دستبرد زد.

2 ناگهانی وارد شدن و جایی را گشتن (پلیس)

  • 1.Police found weapons when they raided his home.
    1. پلیس وقتی ناگهانی خانه او را گشت، اسلحه پیدا کرد.
[اسم]

raid

/reɪd/
قابل شمارش

3 حمله غافلگیرانه (پلیس و ...) یورش، شبیخون

  • 1.They were arrested during a dawn raid.
    1. آنها طی یک حمله غافلگیرانه پلیس دستگیر شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان