[اسم]

rapport

/ræˈpɔr/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رابطه دوستانه سازگاری، توافق

معادل ها در دیکشنری فارسی: همدلی مودت
مترادف و متضاد affinity harmony
  • 1.she was able to establish a good rapport with the children.
    1. او توانست رابطه دوستانه خوبی با کودکان برقرار کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان