Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تصفیه کردن
2 . اصلاح کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to refine
/rəˈfaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: refined]
[گذشته: refined]
[گذشته کامل: refined]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تصفیه کردن
پالایش کردن، پالودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پالودن
تصفیه کردن
1.Factories must refine oil before it can be used as fuel.
1. کارخانهها باید نفت را قبل از اینکه بهعنوان سوخت استفاده شود، پالایش کنند.
2
اصلاح کردن
بهبود بخشیدن
مترادف و متضاد
improve
1.She has refined her playing technique over the years.
1. او تکنیکهای بازیاش را در طول سالها بهبود بخشیدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
refinance
refill
referral
referendum
reference library
refined
refinement
refinery
refit
reflate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان