[فعل]

to refine

/rəˈfaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: refined] [گذشته: refined] [گذشته کامل: refined]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصفیه کردن پالایش کردن، پالودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پالودن تصفیه کردن
  • 1.Factories must refine oil before it can be used as fuel.
    1. کارخانه‌ها باید نفت را قبل از اینکه به‌عنوان سوخت استفاده شود، پالایش کنند.

2 اصلاح کردن بهبود بخشیدن

مترادف و متضاد improve
  • 1.She has refined her playing technique over the years.
    1. او تکنیک‌های بازی‌اش را در طول سال‌ها بهبود بخشیده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان