[فعل]

to regale

/rɪˈɡeɪl/
فعل گذرا
[گذشته: regaled] [گذشته: regaled] [گذشته کامل: regaled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرگرم کردن

formal
مترادف و متضاد amuse entertain
  • 1.He regaled us with tales of his days as a jazz pianist.
    1. او ما را با داستان‌هایی از زمانی که پیانیست جاز بود، سرگرم کرد.
  • 2.She didn't know how to regale her child.
    2. او نمی‌دانست که چطور فرزندش را سرگرم کند.

2 پذیرایی کردن ضیافت دادن

  • 1.He was regaled with excellent home cooking.
    1. از او با غذای خانگی بسیار عالی پذیرایی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان