[اسم]

rein

/reɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 افسار لگام، عنان

معادل ها در دیکشنری فارسی: افسار زمام مهار عنان لگام لجام
  • 1.She pulled gently on the reins.
    1. او به آرامی افسار (اسب) را کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان