Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رد کردن
2 . بیتوجهی کردن
3 . پس زدن (عضو پیوندی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to reject
/ˈriʤɛkt/
فعل گذرا
[گذشته: rejected]
[گذشته: rejected]
[گذشته کامل: rejected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رد کردن
نپذیرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امتناع کردن
رد کردن
مترادف و متضاد
decline
refuse
turn down
accept
1.The prime minister rejected any idea of reforming the system.
1. نخستوزیر هر نوع ایده مبنی بر اصلاح نظام را نپذیرفت.
2.The proposal was firmly rejected.
2. (آن) پیشنهاد قاطعانه رد شد.
2
بیتوجهی کردن
طرد کردن، بیوفایی کردن
مترادف و متضاد
abandon
desert
rebuff
spurn
welcome
1.The lioness rejected the smallest cub.
1. مادهشیر کوچکترین توله را طرد کرد.
3
پس زدن (عضو پیوندی)
1.Her body has already rejected two kidneys.
1. بدن او تاکنون دو کلیه را پس زدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
reiterate
reinforce
reindeer
reimburse
reheat
rejection
rejoice
rejoin
relation
relationship
کلمات نزدیک
reiteration
reiterate
reissue
reinvigorate
reinvent
reject shop
rejected
rejection
rejig
rejoice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان