Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کارنامه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
report card
/rɪˈpɔːrtˌkɑd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کارنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کارنامه
مترادف و متضاد
report
1.Sam got three As and a B on his report card.
1. سم در کارنامه اش سه نمره (A) و یک (B) داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
report a crime
report
reply to an e-mail
reply
replicator
reportage
reported speech
reportedly
reporter
reporting
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان