[فعل]

to require

/rɪˈkwaɪər/
فعل گذرا
[گذشته: required] [گذشته: required] [گذشته کامل: required]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نیاز داشتن ملزم بودن

مترادف و متضاد need
to require something
به چیزی نیاز داشتن
  • 1. becoming a doctor requires a lot of hard work.
    1. پزشک شدن نیاز به تلاش زیاد دارد.
  • 2. Please telephone this number if you require any further information.
    2. لطفا با این شماره تماس بگیر اگر به اطلاعات بیشتری نیاز داری.
to require somebody/something to do something
کسی/چیزی نیاز به انجام کاری داشتن
  • Marriage requires us to show trust and loyalty.
    ازدواج نیازمند این است که ما اعتماد و وفاداری نشان دهیم.
to require that…
نیازمند این بودن که...
  • The situation required that he be present.
    موقعیت نیازمند این است که او حاضر باشد.
to require doing something
نیاز به انجام کاری داشتن
  • Lentils do not require soaking before cooking.
    عدس قبل از پختن نیاز به خیس دادن ندارد.
to require somebody to do something
کسی ملزم به انجام کاری بودن
  • All candidates will be required to take a test.
    همه کاندیدها ملزم هستند آزمونی بدهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان