Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درخواست
2 . درخواست کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
request
/rəˈkwest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درخواست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استدعا
تقاضا
تمنا
خواهش
درخواست
طلب
مدعا
لابه
مترادف و متضاد
appeal
plea
at the request of somebody/at somebody’s request
به درخواست کسی
The clause was added to the contract at her request.
عبارت به درخواست او به قرارداد اضافه شد.
to make a request for something
برای چیزی درخواست مطرح کردن
He made a request for the report to be sent to his doctor.
او یک درخواست مطرح کرد تا گزارش برای دکترش ارسال شود.
on/by request
بنا به درخواست/در صورت درخواست
Forms are available on request.
در صورت درخواست فرمها آماده هستند. [فرمها در صورت درخواست داده میشوند]
request for something
درخواست برای چیزی
They received hundreds of requests for more information.
آنها صدها درخواست برای اطلاعات بیشتر دریافت کردند.
request to do something
درخواست برای انجام کاری
The manager refused their request to leave work early.
مدیر درخواست آنها را رد کرد و زودتر کار را ترک کرد.
request that…
درخواست اینکه...
She left her address with a request that any mail should be sent on to her.
او آدرسش را گذاشت با این درخواست که همه ایمیلها باید برای او ارسال شود.
[فعل]
to request
/rəˈkwest/
فعل گذرا
[گذشته: requested]
[گذشته: requested]
[گذشته کامل: requested]
صرف فعل
2
درخواست کردن
تقاضا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استدعا کردن
تقاضا کردن
خواهش کردن
درخواست کردن
مترادف و متضاد
appeal for
ask for
plead for
to request something (from somebody)
چیزی تقاضا کردن (از کسی)
Visitors are requested not to walk on the grass.
از بازدیدکنندگان تقاضا شده است که روی چمن راه نروند.
to request somebody to do something
از کسی انجام کاری را تقاضا کردن
You are requested not to smoke in the restaurant.
از شما تقاضا میشود در رستوران سیگار نکشید.
to request that…
درخواست کردن اینکه...
They requested that no photographs be taken in the church.
آنها درخواست کردند که هیچ عکسی در کلیسا گرفته نشود.
to request +speech
درخواست کردن +نقل قول
‘Please come with me,’ he requested.
او درخواست کرد: «لطفا با من بیا.»
تصاویر
کلمات نزدیک
reputed
repute
reputation
reputable
repulsive
request stop
requiem
requiem mass
require
required
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان