[اسم]

reputation

/ˌrɛpjəˈteɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آوازه شهرت، خوشنامی

مترادف و متضاد name repute
to have the reputation of ...
به ... شهرت داشتن
  • She has the reputation of being a good doctor.
    او به دکتر خوبی بودن شهرت دارد.
a good/bad reputation
آوازه/شهرت خوب/بد
  • The hotel has a good reputation.
    این هتل آوازه خوبی دارد.
to earn/establish/build a reputation
شهرت/آوازه به‌دست آوردن/ایجاد کردن/ساختن
  • It's really hard to build a reputation in this line of work.
    شهرت ساختن در این حوزه کاری واقعاً سخت است.
reputation as something
شهرت به‌عنوان چیزی
  • She soon acquired a reputation as a first-class cook.
    او زود به‌عنوان یک آشپز درجه یک شهرت کسب کرد.
reputation for something/for doing something
شهرت در چیزی/در انجام کاری
  • I'm aware of Mark's reputation for being late.
    من از شهرت "مارک" در دیر آمدن آگاه هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان