[صفت]

repugnant

/rɪˈpʌɡnənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more repugnant] [حالت عالی: most repugnant]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زننده مشمئزکننده

مترادف و متضاد repulsive
  • 1.The idea of eating meat was repugnant to her.
    1. فکر خوردن گوشت برای او مشمئزکننده بود.
  • 2.We found his suggestion absolutely repugnant.
    2. ما پیشنهاد او را کاملا زننده یافتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان