Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیقرار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
restless
/ˈrestləs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more restless]
[حالت عالی: most restless]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیقرار
ناآرام، بیتاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیتاب
بیقرار
بیحوصله
کرمکی
کلافه
کمحوصله
1.The audience was getting restless.
1. مخاطب داشت بیتاب میشد.
2.The children always get restless on long trips.
2. بچهها همیشه در سفرهای طولانی بیقرار میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
restive
restitution
restful
rested
restaurateur
restlessly
restlessness
restock
restoration
restorative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان