[فعل]

to restrict

/rɪˈstrɪkt/
فعل گذرا
[گذشته: restricted] [گذشته: restricted] [گذشته کامل: restricted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محدود کردن منحصر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: محدود کردن
مترادف و متضاد limit
  • 1.I restrict myself to one cup of coffee a day.
    1. من خود را به یک فنجان قهوه در روز محدود کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان