[فعل]

to restrain

/rɪˈstreɪn/
فعل گذرا
[گذشته: restrained] [گذشته: restrained] [گذشته کامل: restrained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جلوی کسی را گرفتن کنترل کردن

  • 1.I had to restrain myself from shouting at him.
    1. من مجبور شدم جلوی خودم را بگیرم و به او شلیک نکنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان