[فعل]

to result in

/ɹɪzˈʌlt ˈɪn/
فعل گذرا
[گذشته: resulted in] [گذشته: resulted in] [گذشته کامل: resulted in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موجب شدن باعث شدن، ختم شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انجامیدن
مترادف و متضاد cause give rise to lead to
to result in something
موجب/باعث چیزی شدن
  • 1. If left untreated, the condition will eventually result in blindness.
    1. اگر درمان‌نشده باقی بماند، این بیماری در نهایت موجب کوری می‌شود.
  • 2. That accident resulted in the death of two passengers.
    2. آن تصادف موجب مرگ دو مسافر شد.
  • 3. The cyclone has resulted in many thousands of deaths.
    3. آن گردباد موجب هزاران هزار مرگ شده‌است.
to result in somebody/something doing something
موجب انجام کاری توسط کسی/چیزی شدن
  • These policies resulted in many elderly people suffering hardship.
    این سیاست‌ها موجب سختی کشیدن سالمندان زیادی شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان