Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . احیا کردن
2 . دوباره زنده کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to resurrect
/ˌrezəˈrekt/
فعل گذرا
[گذشته: resurrected]
[گذشته: resurrected]
[گذشته کامل: resurrected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
احیا کردن
دوباره آغاز کردن
مترادف و متضاد
revive
1.He has succeeded in resurrecting his career in television.
1. او در احیا کردن کارش در تلویزیون موفق شدهاست.
2
دوباره زنده کردن
تجدیدحیات کردن
مترادف و متضاد
raise
1.He queried whether Jesus was indeed resurrected.
1. او پرسید آیا عیسی واقعاً دوباره زنده شده بود یا نه.
تصاویر
کلمات نزدیک
resurgence
resurface
resumption
resume
resulting
resurrection
resuscitate
resuscitation
retail
retail park
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان