[فعل]

to resurrect

/ˌrezəˈrekt/
فعل گذرا
[گذشته: resurrected] [گذشته: resurrected] [گذشته کامل: resurrected]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 احیا کردن دوباره آغاز کردن

مترادف و متضاد revive
  • 1.He has succeeded in resurrecting his career in television.
    1. او در احیا کردن کارش در تلویزیون موفق شده‌است.

2 دوباره زنده کردن تجدیدحیات کردن

مترادف و متضاد raise
  • 1.He queried whether Jesus was indeed resurrected.
    1. او پرسید آیا عیسی واقعاً دوباره زنده شده بود یا نه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان