[فعل]

to retire

/rɪˈtaɪr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: retired] [گذشته: retired] [گذشته کامل: retired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازنشسته شدن بازنشسته کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازنشسته شدن بازنشسته کردن
  • 1.I want to be healthy when I retire.
    1. می خواهم وقتیکه بازنشسته می شوم سلامت باشم.
  • 2.She retired from the company in 1990.
    2. او در سال 1990 از شرکت بازنشسته شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان