[صفت]

reticent

/ˈretɪsnt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more reticent] [حالت عالی: most reticent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کم حرف تودار

معادل ها در دیکشنری فارسی: کم‌حرف
مترادف و متضاد reserved uncommunicative
  • 1.He was extremely reticent about his personal life.
    1. او درباره زندگی شخصی اش بسیار تودار بود.
  • 2.She was shy and reticent.
    2. او خجالتی و کم حرف بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان