[اسم]

retirement

/rɪˈtaɪərmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازنشستگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازنشستگی تقاعد
  • 1.At 60, he was now approaching retirement.
    1. در سن 60 سالگی، او داشت به بازنشستگی نزدیک می‌شد.
a retirement pension
حقوق بازنشستگی
retirement age
سن بازنشستگی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان