[فعل]

to retort

/rɪˈtɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: retorted] [گذشته: retorted] [گذشته کامل: retorted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جواب دادن پاسخ دادن

مترادف و متضاد answer reply
  • 1.‘How dare you!’ he retorted angrily.
    1. او با عصبانیت جواب داد: "چطور جرات می کنی!"
[اسم]

retort

/rɪˈtɔːrt/
قابل شمارش

2 جواب (دندان‌شکن)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جواب دندان‌شکن
مترادف و متضاد answer reply

3 قرع (شیمی) ظرف تقطیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: قرع
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان